شاید اون داستانی که بیست سال دیگه قراره تعریف کنم اینه که خیلی قفل کرده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم.پس تصمیم گرفتم به هیچ چیز دیگه فکر نکنم و همین مسیری رو که شروع کرده بودم ادامه بدم.مثل داروی تلخی که به بچه میدن.با این تفاوت که خودم باید خودمو گول میزدم...
۰ نظر
۲۱ مرداد ۰۱ ، ۰۳:۳۰