busymind

busymind
بایگانی

462

سه شنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۱، ۰۳:۳۴ ق.ظ

دقیقا دو سال پیش روز ۲۶ بهمن ماه بعد از یک ماه آموزشی و بعدشم چرخیدن توی ۳ تا پادگان مختلف رسیدم به پنجمین پادگان!پایگاه نیرو هوایی ارتش

البته من نیروی زمینی بودم ولی مامور بودیم اونحا

یه کانکس داشتم وسط بیابون.البته ساختمونم اونجا زیاد بود ولی سرباز نیرو زمینی رو بیشتر تحویل نمی‌گرفتند.یه اتاقم بود برای کادریمون که اونجا کار می‌کرد!و میخوابید

خلاصه چهار پنج شب گذشت(دقیقا مثل امشبی) و مشکلی نداشتم یه بخاری برقی المنتی بود که با همون خودمو گرم میکردم ولی کادری عوض شد و یکی اومد که گفت بخاری رو بیار اتاقم که سردمه!حالا اتاق ها کلا شوفاژکشی بود و علاوه بر اون کولر گازیش از این دو حالته ها بود که میتونست بزاره رو گرما و اتاقو گرم کنه ولی به هرحال من هم از اینا اطلاعی نداشتم چون تازه رفته بودم اونجا و هم خیلی ساده بودم.بخاری برقی رو گذاشتم تو اتاق مردک پفیوز و رفتم توی کانکس و چه سرمایی بود.هنوز بهش فکر میکنم تنم میلرزه

دوتا پتو انداختم زیرم و لباسامو کامل پوشیدم.حتی اورکت رو پوشیدم و پوتین پام کردم.سه لایه پتو انداختم رو خودم و بشدت میلرزیدم.یه ساعت گذشت تا خوابم برد.

بعدها فهمیدم اون کادریمون معتاده و بخاری برقی رو میبره که بتونه باهاش سیم داغ کنه!

 

پینوشت:برام سخته اینو اعتراف کنم ولی حاضرم برگردم به اون روزای تخمی سربازی ولی ذهنم آرامش همون روزا رو داشته باشه به نسبت این روزا

۰۱/۱۲/۰۲
BusyMind

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی