busymind

busymind
بایگانی

403

دوشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۳۶ ق.ظ

دوست داشتم بیام اینجا خاطره تعریف کنم که زدم تو گوش فرمانده ولی فقط چند مورد سوتی داشتم:))

اول این مقدمه رو بگم که حدود ۱۰ روز تایپیست ستاد بودم و نامه هاشونو میزدم و برا همین از کلاس و رژه معاف شدم ولی بعد از اون مرخصی که برگشتم سرباز وظیفه خودشون برگشته بود و دیگه نیازی به من نبود و باید میرفتم سرکلاسا و تمرین رژه

خلاصه رفتم طرف گروهان و دیدم بچه ها اسلحه دستشونه و توی محوطه آموزش میبینن.منم گفتم روز اوله و بپیچونم و رفتم داخل گروهان.سه چهارتا سرباز آموزشی اونجا بودن که یا نگهبان بودن یا چلاق بودن.نشستم به استراحت و تخمه شکستن یهو یکی اومد گفت دارن میان بازرسی!

ما چهار پنج نفر سریع آسایشگاه ها رو چک کردیم و سطل آشغال خالی کردیم.دو دقه نگذشته بود که از پنجره دیدم بفاصله صد متری ورودی گروهان دوتا ماشین واستاد و چند نفر اومدن پایین.یهو یکی از کادریا دید روی نرده ها حوله و زیرپوش پهنه. از پنجره رفت برداشتشون و داد دست یکی از سربازا گفت اینا رو یه جا بزار.اینم این دست اون دست کرد و لحظه آخر انداخت بغل من گفت یکاریش بکن و دوید رفت بیرون.من خواستم برم بزارم تو ساک که دیدم هئیت ۵ ثانیه دیگه میاد داخل و اگه برم داخل آسایشگاه دیگه ممو اونجا میبینن و قطعا گیر میدن سرباز آموزشی تو تایم آموزش اینجا چیکار میکنه.یه نگاه به سمت راست کردم نمازخونه بود.انتهای کریدور با یه دیوار نصفه تبدیل شده بود به نماز خونه.سریع گولشون کردم و انداختم کنج دیوار نمازخونه با این استدلال که دیگه نهایتا نمازخونه رو بخوان ببینن از همون بیرون چک میکنن و کسی نمیاد داخل کنج دیوار رو ببینه

اشاره کنم کل این اتفاق تو ۱۰ ثانیه افتاد بعدم از پله ها دویدم پایین و از پله اضطراری فرار کردم رفتم ستاد.اونجا دیدم کادریا همه پشت پنجره دارن نگاه میکنن و از من پرسیدن امیر هم بود یا نه و منم میگفتم نمیدونم.اصلا کسی رو ندیدم که درجه هاشو نگاه کنم

یه پنج دقه گذشت اون هیئت سوار ماشینا شدن رفتن.دیدم یه سروانی رفت بین بچه ها و داد بیداد میکرد ولی صداش نمیومد بعد دیدم مستقیم داره میاد طرف ستادِ گردان و عصبانی فامیلمو صدا میزنه

رفتم پیشش گفت سریع برو گروهان سرگرد کارت داره....

خلاصه رفتم دیدم فرمامده گردان و جانشینش و دو تا فرمانده گروهان و جانشیناشون و مسئول آموزش و باررسی گردان اونجا جمعن

ادامش انشا... در پست بعدی :)))

 

۹۹/۱۱/۰۶
BusyMind

نظرات  (۲)

زود تر پست بعد رو بنویسید لطفا (*~*)

پاسخ:
Coming soon:)
۰۶ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۰۶ صدرا ارجمند

نامرد مگه سریاله؟ :)))

بیا بگو هیجانمونو بخوابون :))

پاسخ:
:))
دیگه اونروز رسیدم تهران باید گوشیو تحویل میدادم
انشا... ادامش رو امروز میگم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی