سال 1397 مبارک باشه
آرزو میکنم همگی بتونیم از نهایت توانایی و فرصت و زمانمون استفاده بکنیم و رشد داشته باشیم:)
سال 1397 مبارک باشه
آرزو میکنم همگی بتونیم از نهایت توانایی و فرصت و زمانمون استفاده بکنیم و رشد داشته باشیم:)
به نظرم توی وبلاگم چرت و پرت زیاد نوشتم
در مورد خودم و تصمیمانم زیاد نوشتم و اینا اضافیه
احتمالا پاکشون کنم و سبک جدیدی برای نوشتن در پیش بگیرم!
فرض کن یه کاری انتخاب میکنی برای انجام دادن
اگر از نهایت انرژی و زمان و توانت استفاده کنی واقعا نتیجه نمیگیری؟
محاله آدم نتیجه نگیره....مشکل از کم کاریه منه توی این زمینه ها
تصمیمات بسیار زیادی بوده که گرفتم و میخواستم عملیش کنم ولی بیخیالش شدم
مثلا یاد خاطرات ترم یک دانشگاه که میفتم و یا نوشته های اون تاریخمو میخونم خیلی افسوس میخورم از وضعیتی که الان دارم
ولی به هر حال میشه تغییرات لازم رو ایجاد کرد.
نمیخام برنامه ریزی کنم.چارچوب کلی دارم وسعی میکنم داخل چارچوب کلی حرکت کنم
میخوام در مورد یکسری موضوعات بیشتر بخونم و بیشتر اینجا بنویسم تا یادم باشه
میخوام ناخوداگاهم درگیر باشه
یکی از این موضوعات رابطه هست.ایجاد کردن رابطه.زیر شاخه هایی هم داره.مثلا زبان بدن و نحوه حرف زدن و غیره
دوست دارم زبان انگلیسیمو قوی کنم و بتونم متن های انگلیسی رو درک کنم.این یکی یکم گیجم در مورد راهکارهاش
به طور کلی، بهترین راه برای یاد گرفتن یک تکنولوژی جدید از صفر، خواندن یک کتاب خوب است!
-من نمیخوام محرک خارجی داشته باشم
-بزرگترین ویژگی من این بود که از چیزی دست نمیکشیدم
-جزییات اهمیت دارند
-نبوغ یک درصد انگیزه است و نود و نه درصد عرق ریختن
-من آدمی رؤیایی نیستم، من یک مهندسم. بعضی از مردم سرشون رو بالا میگیرن و به ستارهها نگاه میکنن ولی من ترجیح میدم که به زمین نگاه کنم و چالهای که در سر راهم قرار داره رو پُر کنم قبل از اینکه درونش سقوط کنم.
لینوس توروالدز
وقتی نام آلمان و آلمانی به میان میآید، یکسری اِستریوتایپها (کلیشهها) به ذهن خطور میکند که از جملهٔ مهمترین آنها میتوان به سختکوشی، هدفگرایی، تعصب، ملیگرایی، سَردی و از همه مهمتر نظم (دیسیپلین) اشاره کرد.
ببین هر کاری سخته
ولی بین تموم این کارا واقعا درس خوندن آسونترینشونه
نمیدونم چرا اینقدر زود کم میارم و عقب میکشم
چرا اینقدر الکی اعتماد به نفسم پایینه
یکی از عادت هایی که دارم به خودم اضافه میکنم زبان خوندن هست
تقویت زبان
هر روز یه تعداد لغت درمیارم و تمرین میکنم
یه اپلیکشن ساده هم نوشتم که هر لغت جدیدی که میبینم با ترجمه واردش میکنم و همه رو یکجا خروجی میگیرم
مهم ترین هدف باید امیدوار بودن و با انرژی بودن باشه
حسادت در من بسیار زیاد وجود داره
چیزی رو برای خودش نمیخام.بلکه فقط میخوام داشته باشمش
فکر کن ترم یک دانشگاهی با همین طرز تفکر
شک ندارم نمره اول دانشکده بودم!
شیطنت نمیکردم.رفیق ناباب اصلا.کلا دایره دوستان رو خیلی محدود میکردم.خیلی خیلی
خودمو غد میگرفتم و با هرکس صمیمی نمیشدم
حالا پنج ترم گذشته و ترم شیشم...خیلی از چیزی که میخوام فاصله دارم
ولی شدنیه...
فقط مشکل اینه که چی میخام؟هر کاری شدنیه ولی یکم انگیزه میخاد
کاش یکی بود میشد باهاش حرف بزنم.هر روز....فقط برا اینکه خالی کنم خودمو و یادم نره چی میخوام
میخوم تغییر رو شروع کنم
روزی یه برنامه برای خودم تعریف میکنم و سعی میکنم کدشو پیاده کنم و در طول زمان گسترششون بدم
زبونش فعلا مهم نیست و با هر زبونی که راحت تر بودم انجامش میدم
ببینم تا عید چقدر تغییر میکنم!
هر چند این برنامه رو قبلا هم پیاده کردم ولی فراموشش کردم
ایندفعه احتمالا فرق میکنه!
امشب هم اتاقیم ماجرای جالبی رو تعریف کرد
استاد درس عمومیشون اومده سر کلاس و ظاهرا سن زیادی هم داشته
گفته من سال 67 رییس بیمارستان روانی ها بودم.اونموقع هفده سال سابقه کار داشتم.یه روز یه جوون اومده اونجا استخدام شده و مدرک تحصیلاتی دانشگاهی داشته و بعد یه مدت بخاطر همین مدرک شده رییس بیمارستان و این بنده خدا شده معاونش
میگه سر یه موضوعاتی اختلاف نظر داشتیم که یه روز این جوون تحصیل کرده به این بنده خدا میگه شما به اندازه مدرکت نظر بده و حسابی میخوره توی پرش.استعفا میده از بیمارستان و میشینه میخونه و مدرک دیپلمو میگیره و کنکور میده و پرستاری تهران قبول میشه ولی انتقالی میگیره به شهرش و در کنار کار درسشم میخونه و بعد ارشد و دکترا مدیریت میخونه و میشه رییس خفن ترین بیمارستان شهر......
خلاصه الان میگه دوست دارم اون بنده خدا رو ببینم و پاهاشو ببوسم بخاطر حرفی که بهم زده
زندگی گاهی اوقات خیلی عجیب تغییر میکنه
از این به بعد احتمالا بیشتر بنویسم.خیلی بیشتر
ولی موضوعات زیادی رو شامل میشه و میدونم که احتمال زیاد جذاب نباشه
موضوعاتشو مشخص میکنم که روی مطالب بدرد نخور وقتتونو هدر ندین!
ولی یسری موضوعاتم هست که دوست دارم خونده بشه هرچند کم!